تأثیر حوادث بزرگ بر جامعه چیست؟
نگران افزایش خشونت بعد از حوادث زنجیرهای باشید
جلال مرادی_روانشناس و آینده پژوه
زمانی که یک خانواده یا جامعه دچار حوادثی همچون آسیب جسمی، جنسی، تصادف، سوانح طبیعی و جنگ میشود، پس از مدتی، مرور حوادث برای خانواده و جامعه دردناک میشود. این حالت روانی که فرد شاهد تجربه مستقیم یا شنیدن عوامل استرسزا و آسیبزا بوده است، اختلال استرس پس از ضربه نام دارد.
تقریبا 50 تا 90درصد مردم در مواجهه با چنین موقعیتی دچار ناآرامی و بیقراری میشوند و در نهایت برایشان عکس العمل پرخاشگرانه و احساس ازهمگسیختگی یا بیزاری از آن منبع ایجادکننده حادثه، بهبار میآورد. برخی از افراد در این شرایط گوشهگیر و در روابطشان دچار مشکل میشوند، بنابراین بعد از حوادث باید انتظار ازهمگسیختگی اجتماعی را داشت؛ بهعبارت دیگر اگر این اتفاق را در خانواده بررسی کنیم، میبینیم که بعد از آنکه یکی از اعضای خانواده دچار سانحه میشود، تمایل به جدایی در خانواده زیاد میشود. این موضوع در مورد جامعه هم صدق میکند. پس از حوادث فاجعهبار، باید توقع چندپارگی جامعه را داشت.
در این میان ممکن است شاهد افزایش حس گناه و شرمساری در مردم باشیم، در مقابل، برخی هم دچار بیاحساسی و خشونت میشوند. افرادی که حس گناه دارند، نسبت به جامعه ناامید میشوند و مسیر کوچ را در پیش میگیرند و افرادی هم که دچار خشم میشوند تلاش میکنند با عصیان و نافرمانی مقابلهای خود را راضی کنند.
برخی از افراد بهدلیل اینکه نمیتوانند درک درستی از اتفاقات داشته باشند، در مسیر رفتارهای تهیجی قرار میگیرند، البته این طبیعت انسان است؛ چرا که مغز در مواجهه با حوادث- برای چند روز و حتی چندماه- دچار هوشیاری افراطی میشود و این هوشیاری افراطی زمینه اضطرابهای افراطی و در ادامه رفتارهای هیجانی را مهیا میکند.
اگر فرد به شکل شخصی با حادثهای روبهرو شود، ما در قامت روانشناس تلاش میکنیم از طریق شناختدرمانی و رفتاردرمانی فرد را آرام کنیم اما زمانی که یک جامعه با این موضوع مواجه میشود نیاز به برنامهریزی کلان است تا از این طریق امید را برای مردم به ارمغان بیاورند و مانع سقوط مردم در دره ناامیدی شوند.
ایجاد همدلی و همچنین یادآوریهای پیدرپی، مشکلات پس از وقوع حادثه را تشدید میکند و در مقابل تضمین صلح پایدار و برنامهریزی با هدف میتواند زمینه را برای برونرفت مردم از غم حوادث عظیم فراهم کند.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که بهخاطر رسیدن به خواستههایمان در گام اول وارد یک انقلاب شدیم و این اتفاق تاریخی در روزهای ابتدای انقلاب چنددستگیای ایجاد کرد که موجب جدایی عدهای از کشور شد. در مرحله بعد ما شاهد جنگ بودیم. سوگ جنگ موجب ازهمپاشیدگی روانی شد که احساس پوچی هیجانی را در جامعه ایجاد کرد و بعد از آن امید به بازسازی منجر به شکست شد چون متخصصان با جامعه صادق نبودند و قولهایی که طرح شد به نتیجه نرسید و ما شاهد نبرد نافرجام افراد تحصیلکرده با بیکاری بودیم.
این سلسله عوامل در کنار وقوع حوادث طبیعی، غیرطبیعی و حوادث ناشی از خطای انسانی موجب شده است تا ناامیدی در زندگی مردم پر و بال بیشتری بگیرد.
همدلی، سادهترین واکنش است اما بهدلیل آنکه این حوادث مدام تکرار شدهاند، وقتی فردی در آن جمع همدلی قرار میگیرد، این حضور در نهایت منجر به تنش میشود؛ بهعنوان مثال ما برای یادبود کشتهشدگان هواپیمایی حضور پیدا میکنیم ولی این حضور منجر به تنش میشود و دلیلش این است که افراد نگران تکرار وقایع هستند.
ما باید منتظر باشیم تا همچون اتفاقات سلسلهوار، پس از تکرار حوادث فاجعهبار، خشونت نیز در جامعه افزایش پیدا کند و شکلگیری جامعه خشنتر یکی از تبعات این حوادث است. با تکیه به فشارهای روانی این اتفاقات باید گفت که در آینده چند بحران ایران را درگیر خواهد کرد؛ برخی دهه شصتیها که در محدوده تشکیل خانواده و کار هستند بهدلیل حس ناکامی، مسیر مهاجرت را در پیش میگیرند و عدهای از افرادی که در ایران میمانند، خشونت را پی میگیرند. دهه هفتادیها واقعگرا هستند و این افراد واقعگرایانه با موضوع برخورد میکنند. ممکن است عدهای از آنها بهعنوان سرمایه ملی از ایران بروند و برخی هم از طریق پرخاشگری و مقابله برای رسیدن به خواستههایشان اقدام کنند. دهههشتادیهابهدلیل تضادهای فرهنگی، در مسیر مقابل ارزشها و فرهنگها گام برمیدارند. در نهایت گروه پنجاهسالهها که میخواهند تثبیت سرمایه و انرژی برای سالمندی امن داشته باشند، سرمایه مالیشان را برمیدارند و به کشور دیگری میروند. اگر کشور ما در سالهای آینده در همین مسیر پیش برود باید بگوییم که فشارهای روانی ناشی از حوادث در کنار مشکلات اجتماعی و اقتصادی، موجب بازندگی ما خواهد شد.
چگونه مانع سقوط مردم به دره ناامیدی شویم؟
اگر فرد به شکل شخصی با حادثهای روبهرو شود، ما در قامت روانشناس تلاش میکنیم از طریق شناختدرمانی و رفتاردرمانی فرد را آرام کنیم اما زمانی که یک جامعه با این موضوع مواجه میشود نیاز به برنامهریزی کلان است تا از این طریق امید را برای مردم به ارمغان بیاورند و مانع سقوط مردم در دره ناامیدی شوند.